وای بر من!
وای بر پنجره ی خواب خیال
وای بر روشنی شب،بر سبزی باد...
آه ساحل!کمی نزدیک آی...
بگذار ز دستان تو دریا را احساس کنم...
آی ساحل!مرا می بینی؟
ریشه ام در پی آرامش دریاست
دست هایم هر صبح
در میان برگ ها و آفتاب پر تپش،تنهای تنهاست...
پی نوشت:هم غصه بخون با من...تو این قفس بی مرز...لعنت به چراغ سرخ...لعنت به چراغ سبز...
تو صفحه ای که این نوشته رو نوشته بودم، تو دفتر سفید-آبیه، تو این آهنگو نوشته بودی زینب...اگه می تونستم،درختی رو هم که تو همین صفحه کشیده بودی،اینجا می کشیدم!
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:ذهنمو؟!چاق خودتی!
(اشک شوق!)
عاغااااااااااااااااااا
مرسییییییییییییییییییییی!:-( (
(بازم اشک شوق!)
:-ذوق مرگ!
پاسخ:واقعا در این حد؟!خواهش می کنم!